چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردممگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردمطبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوریغلط میگفت خود را کشتم و درمان خود کردممگو وقتی دل صد پارهای بودت کجا بردیکجا بردم ز راه دیده در دامان خود کردمز سر بگذشت آب دیدهاش از سر گذشت منبه هر کس شرح آب دیدهٔ گریان خود کردمز حرف گرم وحشی آتشی در سینه افکندمبه او اظهار سوز سینهٔ سوزان خود کردم" وحشی بافقی" بخوانید, ...ادامه مطلب